معرفی و دانلود کتاب شازده کوچولو + جملات برگزیده و عکس
در این مطلب جملات برگزیده کتاب شازده کوچولو را برای شما آماده کرده ایم. شازده کوچولو اثر برجستۀ آنتوان دو سنت اگزوپری نویسندۀ معاصر فرانسوی است که در سال 1943 به چاپ رسیده است. این کتاب تا کنون به بیش از صد زبان ترجمه شده است. به دلیل محبوبیت این کتاب در بین مردم، عنوان “کتاب قرن” را گرفته است. افرادی از جمله استنلی دانن (1974) و مارک آزبرن (2015) به ترتیب فیلم و انیمیشنی از محتوای این داستان ساخته اند. اگزوپری در این داستان عشق و هستی را نشان میدهد و خودخواهی را نکوهش میکند.
معرفی اجمالی
در این داستان عنوان آدم بزرگها که مکرر تکرار میشود به افرادی که غرق در زندگی هستند و زیباییها را درک نمیکنند اطلاق شده است. روایت داستان خطی است و راوی آن یکی از شخصیتها است. شازده کوچولو ساکن سیّارۀ کوچک ب 612 است که در آن گل بی همتایی را پرورده است و تمام زندگی اش به آن گل سرخ وابسته است. به خاطر ناراحتی اش از گل سرخ شازده کوچولو سیارۀ خود را ترک میکند و در نهایت به زمین میرسد که …
ترجمه های موجود
ترجمه های بسیاری از این کتاب در زبان فارسی شده است که مهمترین آنها ترجمۀ؛ محمد قاضی (1333)، احمد شاملو (1363) و ابولحسن نجفی (1379) است. جملات برگزیدۀ زیر از ترجمۀ ابوالحسن نجفی است. این کتاب را انتشارات نیلوفر در 117 صفحه چاپ کرده است.

این کتاب پر از احساس که برای هر کسی پیشنهاد می کنیم بخواند در در سایت گروه آموزشی مدیر جوان به صورت خلاصه برای دانلود قرار داده ایم. اگر وقت کافی ندارید به بخش خلاصه کتاب سایت مراجعه نمایید.
آنتوان ماری روژه کنت دو سنت اگزوپری در 29 ژوئن 1900 در لیون فرانسه به دنیا آمد. او درس پرواز را آموخت و زندگیاش را صرف پرواز کرد.
از دیگر کتابهای اوست:
- هوانورد 1926 (داستان کوتاه)
- پیک جنوب 1929
- زمین انسانها 1939، برندۀ جایزۀ بزرگ داستان آکادمی فرانسه
- خلبان جنگ 1942
- نامه به یک گروگان 1943
- پرواز شبانه 1931، برندۀ جایزۀ فمینا در سال 1931
برخی آثار اگزوپری پس از مرگ وی چاپ شد، از جمله:
- قلعه 1948.
- نامه های جوانی 1953.
- دفترچهها 1953.
- نامه ها به مادر 1955.
- نوشته های جنگ 1982.
- مانون رقاص 2007.

راوی: خرده سیّارۀ ب 612 را فقط یک بار در سال 1909 یک منجّم ترک با دوربین نجومی دیده است. ولی چون قبای ترکی به تن داشت کسی سخنش را باور نکرد. با این همه، بختِ “خرده سیّارۀ ب 612” بلند بود و شهرت به آن رو آورد: سلطان مستبدی در ترکیه افراد ملت را به زورِ مجازاتِ اعدام وادار به پوشیدن لباس فرنگی کرد؛ پس منجّمِ ترک لباس بسیار برازنده ای پوشید و در سال 1920 کشف خود را دوباره اعلام کرد. و این بار همه نظر او را پذیرفتند.
کتاب شازده کوچولوتعریف آدم بزرگها
راوی: آدم بزرگها عدد و رقم دوست دارند. وقتی که با آنها از دوست تازه یافته ای حرف میزنید هیچ وقت دربارۀ مطالب اساسی چیزی از شما نمیپرسند. هیچ وقت به شما نمیگویند: “آهنگ صدایش چطور است؟ چه بازیهایی دوست دارد؟ آیا پروانه جمع میکند؟” بلکه میگویند: “چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟” و فقط آن وقت است که خیال میکنند او را شناخته اند. اگر شما به آدم بزرگها بگویید: “من یک خانۀ قشنگ از آجر گُلی رنگ دیدم با گلدانهای شمعدانی لب پنجره هایش و کبوترهایی روی پشت بامش…” آنها نمیتوانند این خانه را در نظر مجسّم کنند. باید به آنها بگویید: “من یک خانۀ صدهزار فرانکی دیدم” تا آنها با صدای بلند بگویند: “چه قشنگ!”.
کتاب شازده کوچولوشازده کوچولو: من سیّاره ای سراغ دارم که یک آقای سرخ رو در آن هست. او هرگز گلی بو نکرده است. هرگز ستاره ای تماشا نکرده است. هرگز کسی را دوست نداشته است. هرگز جز جمع زدن عددها کار دیگری نکرده است. و تمام روز مثل تو تکرار میکند: “من آدم جدی هستم!”. ولی او آدم نیست، قارچ است!
کتاب شازده کوچولوشازده کوچولو: اگر کسی گلی را دوست بدارد که در میلیونها ستاره یکتا باشد همین کافی است تا هر وقت که به ستاره ها نگاه میکند خوشبخت باشد.
کتاب شازده کوچولوشازده کوچولو: من آن زمان نتوانسته بودم چیزی بفهمم. حق این بود که کردارش را بسنجم نه گفتارش را. او مرا معطر میکرد، وجودم را روشن میکرد. کار درستی نبود که فرار کردم. حق این بود که پشت نیرنگهای کوچکش پی به محبتش ببرم. گلها پر از تناقض اند! ولی من بسیار جوان بودم و هنوز نمیدانستم که چگونه باید او را دوست بدارم.
کتاب شازده کوچولوشاه گفت: پس تو میتوانی خودت را محاکمه بکنی. این مشکل ترین کار است. محاکمه کردنِ خود بسیار مشکلتر از محاکمه کردنِ دیگری است. اگر بتوانی دربارۀ خودت درست حکم کنی معلوم میشود که حکیم واقعی هستی.
کتاب شازده کوچولوشازده کوچولو گفت: آدمها کجایند؟ در بیابان، آدم کمی احساس تنهایی میکند… مار گفت: پیش آدمها هم احساس تنهایی میکند.
کتاب شازده کوچولوشازده کوچولو مؤدبانه پرسید: آدمها کجایند؟ گل گفت: آدمها؟ هیچ معلوم نیست که کجا بشود پیداشان کرد. باد آنها را با خودش به این طرف و آن طرف میبرد. ریشه ندارند به دردسر می افتند.
کتاب شازده کوچولوشازده کوچولو گفت: اهلی کردن یعنی چه؟ روباه گفت: این چیزی است که امروزه دارد فراموش میشود. یعنی “پیوند بستن”… مثلا تو برای من هنوز پسربچه ای بیشتر نیستی، مثل صد هزار پسربچۀ دیگر. نه من به تو احتیاج دارم و نه تو به من احتیاج داری. من هم برای تو روباهی بیشتر نیستم، مثل صد هزار روباه دیگر. ولی اگر تو مرا اهلی کنی، هر دو به هم احتیاج خواهیم داشت. تو برای من یگانۀ جهان خواهی شد و من برای تو یگانۀ جهان خواهم شد…
کتاب شازده کوچولوروباه گفت: فقط چیزهایی را که اهلی کنی میتوانی بشناسی. آدمها دیگر وقتِ شناختنِ هیچ چیز را ندارند. هۀ چیزها را ساخته و آماده از فروشنده ها میخرند. ولی چون کسی نیست که دوست بفروشد آدمها دیگر دوستی ندارند.
کتاب شازده کوچولوروباه گفت: زبان سرچشمۀ سوءتفاهم ها است.
کتاب شازده کوچولوروباه گفت: راز من این است و بسیار ساده است: فقط با چشم دل میتوان خوب دید. اصل چیزها از چشم سر پنهان است.
کتاب شازده کوچولوسوزنبان گفت: آدم هیچ وقت آن جایی که هست راضی نیست.
کتاب شازده کوچولو